کد مطلب:326791 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

ردیه های مهمی که بر کتب و عقاید باب نوشته شده
بدیهی است ادعای واهی آن هم از سیدی عامی چون باب مسموع نبود، بخصوص كه آثار وی دلالت كافی داشت بر كمی عمق و اطلاع او همچنین بر واهی بودن دعاوی او. به همین جهت از همان روز كه صدای جنجال وی برخاست، علماء دین در رد آن بدعتگذار كتابها نوشتند. از جمله حاجی میرزا كریم خان كرمانی كه دو رساله درین باب نوشت و یكی از آن دو به نام «ازهاق الباطل» به خواهش ناصر الدین شاه بوده است بعد از هلاك باب. (مجله انجمن همایونی آسیائی سال 1889 Jonrn. Asiat. Roy 1898 T XII) صاحب كتاب مفتاح باب الابواب ردیه ای به نام «ایقاظ الغافل و ابطال الباطل فی رد الباب» بدو نسبت می دهد كه ممكن است همان ازهاق الباطل باشد یا كتابی جداگانه. حاجی محمد خان كرمانی پسر مرحوم حاجی محمد كریم خان، از دختر شاهزاده مهدی قلی میرزای ملك آرا، نیز در رد باب سه رساله دارد كه یكی از آنها رساله ایست در جواب ملا محمد علی سلماسی. این ملا محمد علی گویا از حاجی محمد خان پرسیده بود كه آیا مشایخ طریقه ی شیخیه با صوفیه موافقند یا نه و همچنین در باب تصور صورت مرشد و این كه چگونه شیعه ی كامل مظهر نور امام می شود پرسش هائی كرده بوده و پیشوای شیخیه در طی رساله ای موارد اشكال سئوال كننده را حل كرده
و ضمنا اشاره ای به باب كرده و رد ادعای او نموده است و شرح اخباری كه بابیه تاویلات باطل از آنها كرده اند. مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم فرزند آقا سید كاظم زنجانی هم رسالاتی در رد باب دارد كه متأسفانه گویا به چاپ نرسیده و تنها در صورت كتب تألیفی آن مرد دانشمند اسامی آنها دیده می شود و نسخ خطی آن در خانواده ی ایشان مضبوط است و چقدر بجاست كه اولاد و احفاد دانشمند آن مرحوم این رسالات را منتشر فرمایند كه هم خدمتی است به عالم اسلام و هم به تاریخ این كشور. زیرا آن مرحوم سعید، گذشته از تبحر كامل در علوم اسلامی، معاصر باب و وقایع خونین زنجان بوده و قسمتی از آن حوادث و فتن را به چشم دیده است و مسلما در كتب ردیه ی خود بدان اشاره كرده است. فقید سعید از قدمای علما و از شاگردان حجتین سندین سید محمد باقر شفتی و حاج محمد ابراهیم كلباسی از اعاظم علمای ایران در قرن گذشته است. اسامی رسالات ردیه ی ایشان به نقل از مقاله ی آقای میرزائی زنجانی در باب مرحوم حاج ابوطالب زنجانی عبارتست از: «رد الباب» و «قلع الباب» و «سد الباب» و «تخریب الباب». از اینها گذشته دیگران هم ردیه هائی نوشته اند و چون متأخرتر هستند بیشتر جنبه ی ردیه بر ضد بهائیت است و البته در چنین موردی موضوع باب و رد عقاید و افكار وی نیز پیش كشیده می شود. ولی چند نفری كه به ذكر اسمشان مبادرت ورزیدیم، كسانی هستند كه به مناسبت قرب زمان بلكه معاصر بودن با آن جریانات مستقیما راجع به رد باب و عقاید و دین سازی و سوره سازی او بحث كرده اند:
اینك برای اینكه خوانندگان به سبك این ردیه ها آشنا شوند، قسمتی از ردیه ی حاجی میرزا كریم خان را كه معاصر باب و معارض او بود نقل می كنیم: «... معلوم و معروف است كه در چند سال قبل شخصی از اهل شیراز پیدا شد مسمی به میرزا علی محمد پسر میرزا رضای بزاز كه قلیل تحصیلی كرده بود و از قرار مذكور فی الجمله ریاضتی كشیده بود و مردی از عرض طلاب بود و مثل بعضی طلاب خود بین، خود را در عالم خیال كرده و در همین خیال مبالغه كرده بود تا این كه مالیخولیا او را به این راه واداشته بود كه ادعای قطبیت و كمال كند و قومی از طلاب جهال هم به او ملحق شده و از اطراف به شیراز رفته بودند نه به قصد. اتفاقا او را دیدند و فی الجمله حسن ظنی به او پیدا كردند و چون او قومی از طلاب را برگرد خود دیده از عدم ظرفیت در حد خود نگنجیده و بر ادعا افزود و خرده خرده ادعای بابیت برای امام غائب كرده و خود را نایب خاص امام قرار داد و آن طلاب جهله هم تمكین كردند و اصل این ادعا جهت طول زمان غیبت، مردم را به هیجان می آورد. پس بعضی مردم هم به حركت در آمدند و اتباع او هم نام او را پنهان می كردند و به مردم می گفتند كه اینك نایب خاص حضرت صاحب الامر ظاهر خواهد شد و عدل را در عالم منتشر خواهد كرد و جهاد خواهد نمود، ولی نام او را بروز نمی دادند و به مقتضای
الانسان حریص علی ما منع مردم حریص تر می شدند در طلب او، وآنگهی اشرار و مفسدین چون بشنوند كه جهاد خواهد كرد بسیار حریص می شوند. پس مردم مهیای لقای او شدند و طالب ملاقات او شدند و آن جهال مفسد بیدین هم در مجالس و محافل مردم را تحریض و ترغیب و تشویق در امر او می كردند تا پرده از روی كار برداشتند و نام او را بردند و مردم نزد او رفتند و چون این ادعای خام را كرده بود كه نایب خاص است، خود را مفترض الطاعة قرار داده بود و می گفت اطاعت از اوامر من واجب است و جمیع این امت باید مرا بشناسند و رو به من آیند و اعوان و انصار من باشند و چون خواست كه با این ادعا چیزی تازه هم داشته باشد، بنا كرد عبارتها بر سبك قرآن نوشتن و سوره ی یوسف را شرح كردن و صد و ده سوره ساخت برای شرح سوره ی یوسف كه جمیع آنها مزخرفات و اباطیل بود و جمیع كسانی كه فی الجمله ربطی در عربیت و علم داشته باشند، می دانند كه حرفهای عامیانه ی مغلوط و مزخرفات به هم بافته است كه اسباب مضحكه است و عوام عجم هم كه نمی دانند و آن طلاب هم كه خود اهل غرض بودند به دلیل آنكه چون آن مرد سوره سوره نامربوط می نوشت، آن مریدان اصلاح می كردند و به قدر عقول خود غلطهای آن را درست می كردند و مع ذلك خداوند او را رسوا كرده بود و مملو از غلط بود و اصلاح پذیر نبود.
خلاصه در اول خودش نایب بود و كتابش هم شرح سوره ی یوسف. دید مردمی كه به او گرویده ند احمقتر ازینند و از این بیشتر هم بار می برند. خرده خرده از قرار نوشتهای منسوب به او كه در اطراف منتشر شده بود گفت من همان امام غائب منتظر شما هستم و از شكم مادر سر در آورده ام و به این شكل بروز كرده ام و اختیار با خود من است به هر شكل و به هر جا و هر طور كه می خواهم بروز می كنم. حال خواسته ام كه از شكم مادر سر بیرون كنم و عوام گوساله هم چون آن طلاب با غرض را دیدند كه تسلیم می آورند و این نامربوطها را اصلاح و تحسین می كنند تصدیق كردند و چون مشكلاتی از و سؤال می كردند كه جواب نداشت، در جواب آنها مهملات معما گونه می نوشت كه هیچ از آن نفهمند و چون در عبارت غلطهای بسیاری داشت و به او می گفتند می گفت عربی هفتاد قسم است و این هم یك قسم است و آن گوساله ها قبول می كردند و چون دید غلطهایش از عذر و اعتذار گذشت و مردم اعتراض می كنند، از قرار نوشتجات منتشره گفت من قطب روزگارم و همه ی عالم بر گرد من می گردند و به اذن و اجازت من حركت می كنند و جمیع حروف و كلمات آمدند، پیش من سجده كردند و من همه را مرخص كردم كه هر یك معنی دیگری را بدهد و خاصیت یكدیگر را ببخشند و «برو» معنی «بیا» را بدهد».
شرح فوق از رساله ای خطی نقل شده كه متعلق به دوست دانشمند من آقای جلال محدث بود و قسمت های دیگر آن را در مقاله ی راجع به حاجی محمد كریم خان در سال پنجم مجله ی یادگار نوشتم و این جا برای احتراز از اطناب از نقل آن خودداری می كنم. اكنون كه اسلوب و نوع نگارش او و داوری های مختلف درباره ی نوشته های مختلف وی را ذكر كردیم، بی مناسبت نیست كه چند سطری راجع به كتب او هم بنویسم. اولین كتابی كه او تألیف كرده موسوم است به «رسالة العدلیة فی الفرائض الاسلامیة». در هنگام تألیف این كتاب در كربلا بوده از آن پس مقداری خطب مختلفه است كه در بوشهر یا در حین سفر به مكه نوشته است و بعضی از آنها عبارتند از: خطبتان فی ابوشهر، خطبة فی كنگان، خطبة فی جده، خطبة فی مصیبة الحسین، خطبة فی عید الفطر. تا این كه تفسیر سوره ی یوسف را به نحوی كه گفتیم شروع كرد و این تفسیر بسیار مفصل است و صد و ده سوره برای آن معین كرده و هر یك را نامی نهاده و این نامها بیشتر مقتبس از سور كلام الله مجید است و در همین كتاب است كه خود را العیاذ بالله از خاتم النبیین بالاتر دانسته به این دلیل كه مقام محمد ص مقام الف بود و مقام من نقطه!! و همین كتاب است كه سید علی محمد به توسط دعاة خود به طهران و كرمان و اصفهان به نزد علماء فرستاده است. سومین كتاب او شرح تفسیر «سورة العصر» است كه در اصفهان به خواهش میرسید محمد امام جمعه ی آن شهر و كتاب «نبوت خاصه» را هم پس از این كتاب برای منوچهر
خان گرجی نوشته است و دیگر كتاب قیوم الاسماء است. در صفحات قبل به اشتباه من این كتاب را با تفسیر سوره ی یوسف خلط كرده ام، در صورتی كه این خود كتابی جداگانه است. یكی هم در رساله ی موسوم به فروع عدلیه است كه در طی اقامت 40 روزه در اصفهان، ملا محمد تقی هراتی آن را از عربی به فارسی آورد. دیگر از كتب مهم وی یكی هم «اسماء كل شئی» یا «چهارشان» است و آن كتابی است بزرگ شامل 19 واحد و هر واحد 19 باب و هر باب 4 شأن - دیگر كتاب «ادله ی سبعه» است كه هم به فارسی نوشته شده بود هم به عربی. دیگر از كتب وی «كتاب الروح» است كه اكنون به تمامی در دست نیست و در شیراز نوشته شده ولی پس از اقدام صاحب اختیار حسین خان نظام الدوله، گویا باب از ترس، آن كتاب را با سایر نوشته های خود در چاه ریخته و باین ترتیب كتاب از بین رفته است یا آن كه روحانیون شیراز برای جلوگیری از اشاعه ی كفریات وی، آن را در چاه انداخته اند و این كتاب گویا بسیار مفصل بوده است و به قول خودش هفتصد سوره و هر سوره هفتصد آیه!!! دیگر تفسیر سوره ی كوثر است كه گویا در مقابل تقاضای سید یحیی دارابی نوشته است و تعجب این جاست كه این شخص كه به سورة الكوثر تفسیر نوشته، در جواب علمای مجلس تبریز درباره ی شأن نزول این سوره و معنای كلمه ی كوثر در این مورد نتوانسته است توضیح بدهد.
تفاسیر دیگری هم باب نوشته مثل تفسیر بسم الله و تفسیر آیه ی نور، تفسیر احادیث كمیل و حدیث جاریه و غیره. از این گذشته مقدار نسبة زیادی مكاتیب از او در دست است كه در آنها ادعای واهی خود را عنوان كرده است و این مكاتیب یا خطاب به پیروان گمراه خود اوست یا خطاب به علماء ایران مثل مرحوم حاجی محمد كریم خان كرمانی یا كتابی (نامه ای) خطاب به شریف مكه موسوم به شریف سلیمان یك مقدار از آثار او دعاهای مختلف و زیارتنامه های اختراعی است و یك قسمت هم آداب عبادت است و در این رشته، كتاب «صحیفة فی اعمال سنة» از همه مفصلتر است و آن هم 14 باب دارد و ترتیب عبادات را در هر ماه شامل است مثلا الباب السادس فی حكم شهر المحرم یا الباب الثامن فی حكم شهر عین الاول (یعنی ربیع الاول) و الباب احدی عشر فی حكم جیم الثانی (جمادی الثانیه). یك مقدار از آثار وی نیز در سفر مكه به سرقت رفته و آن بیشتر عبارت بوده از شروحی بر قصیده ی حمیری و سوره ی بقرة و آیةالكرسی و مقداری ادعیه ساختگی. اما كتابی كه در آن بیش از همه از ادعای خود و از احكام و دعاوی ساختگی خود صحبت كرده بیان است و این كتاب را به دو زبان عربی و فارسی نوشته است. بیان عربی موجزتر است و اصلا بیان فارسی شرح بیان عربی است. زیرا چون خود او فهمیده بود كه مسلما كسی از عبارات عربی او چیزی نمی فهمد خواسته كه به فارسی آن را شرحی كرده باشد تا اقلا چیزی دستگیر دیگران بشود گو این كه فارسی او از عربیش صعب الفهم تر و ثقیل تر است. اصطلاح كلمه ی بیان او هم باز اقتباس از قرآن
مجید است در سوره ی الرحمن علم القرآن علمه البیان همان طور كه كلمه ی ذكر كه باب در كتاب آورده و خود را نیز گاهی ذكر و گاهی عبدالذكر خوانده باز از كلام الله مجید است كه می فرماید انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون به هر حال باب كتاب اساسی تعلیماتی خود را بیان نامیده و طبق معمول خود اساس تقسیمات آن را بر 19 گذشته و كتاب را به 19 واحد و هر واحد را به 19 باب تقسیم كرده است ولی خود او یا علمش كفایت نكرده كه این كتاب اساسی خود را تمام كند!! یا عمرش. زیرا فقط 11 واحد را نوشته و كتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به «من یظهره الله» حوالت كرده است. این داستان «من یظهره الله» خیلی مفصل است، زیرا بهائی ها میرزا حسینعلی را من یظهره الله می دانند. اما باب خود در یكی از نامه ها (الواح به قول خود آنها) به صبح ازل یعنی میرزا یحیی نوری برادر كوچكتر میرزا حسینعلی امر به اتمام و تكمیل كتاب می نماید «و صبح ازل هم فارسی باقی مانده را تا واحد یازدهم كه در بیان عربی خود باب بود نوشته است و بقیه كه هشت واحد باشد همان طور مانده و یكی از دلایل اثبات عقیده ی آنها تاریخ میرزا جانی است كه قبل از تفرقه ی بابیه نوشته شده و در آن كتاب می نویسد كه باب تكمیل بیان را به صبح ازل امر نموده است. رجوع شود به «نقطة الكاف طبع و تصحیح پروفسور براون انگلیسی» [1] .

بدین ترتیب ملاحظه می شود كه كتاب اصلی سید علی محمد با همه سعی و حك و اصلاح ناتمام است و خود او بیان عربی را تا
واحد یازدهم بیشتر نتوانست بنویسد و خلیفه ی او نیز فقط بیان فارسی را تا واحد یازدهم تكمیل كرده است. برای اطلاع بیشتر براساس و تعداد كتب سید علی محمد رجوع كنید به كتاب نیكلا و ترجمه ی این كتاب (هر چند كه انتشار آن بسیار محدود بوده) و كتاب ظهور الحق و كتب براون درباره ی باب و كتاب «آئین باب» منتشره در اصفهان تالیف ع. ف (؟!!)

[1] ترجمه ي موقوف الانتشار كتاب نيكلا حاشيه ي صفحه ي 31. به همين علت است كه بهائيها به شدت از كتاب نقطة الكاف نفرت دارند و همين دشمني تعصب آميز باعث شد كه از انتشار كتاب جلوگيري به عمل آيد. زيرا مطالب و نصوص آن كتاب، بطلان ادعاي ميرزا حسينعلي را ثابت مي كند.